چنان با جهان درآمیخته ام که مرگ هر انسان از جانم می کاهد
ارنست همینگوی
۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سهشنبه
ارسال شده توسط
Bargeen
در
۹:۱۰
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Hilda Hashempour's Notebook
چنان با جهان درآمیخته ام که مرگ هر انسان از جانم می کاهد
ارنست همینگوی
ارسال شده توسط
Bargeen
در
۹:۱۰
۶ نظر:
نکونش همچیننننننن. چرا کم می نویسی بابافکر کنم شما هر وقت مسیر تو به این وبلاگ بوخره یک چیزی می نویسی نه؟ههههههههههههههههههه.
منرا شناختی آهره خودشه
پس تولد هر انسان هم به همون نسبت باید ادم رو خوشحال بکنه. و چون جمعیت جهان رو به افزایش هست نتیجه میگیریم همه باید خوشحال تر بشن هر روز !
پس با اسلحه وداع کن !
سلام زیباست
روان می نویسین
فضای خاص و متفاوتی داره کاراتون
خیلی دوست دارم باهاتون تو زمینه نوشتن بیشتر آشنا شم
من وبلاگ نویسم البته کتاب غزل و ترانه من با نام سایه روشن هم چاپ شده خوشحال می شم تو لینک دوستانتون باشم شما رو هم لینک کردم و خوشحال تر می شم به شعر های من هم سر بزنین در ضمن در فیس بوک هم عضوم
در پناه خدای مهربان باشین
یا حق
کاش جهان آنقدر بزرگ بود
و ما آنچنان تنها
که سفری دور
تنها اميد ِ يگانه ء ديدار بود
ديدار انسان با انسان
برای جرعه ای شراب و نغمه ای ترانه!
کاش جهان آنقدر کوچک بود
و ما آنچنان با هم
که همگی انسانها گويی بر گرد ميزی
نشسته به باده نوشی
و باز گويی قصه های عشق هاشان
در شبی خاطره انگيز!
salam hielda jan khoobi
cheghadr boye dabirestan o oon nimkat haye nafti ro mishe hess kard
hanooz ham k atish misoozooni shabihe oon bokhari class k haftei ye bar hava mifrestadi
cheghadr deltange doostaye oon sal hastam
naghashihat
ziba larni
oon naghsh kootah shab yalda ye to hanoozam baraye man behtarine chon doostam ro mibinam
ya behtar begam koodaki ha o nojavooni ha
cheghadr deltang oon roozaye sadegiam
ارسال یک نظر